گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شرح خطبه حضرت زهرا ( سلام الله علیها )
جلد دوم
پاسخ صدیقهي طاهره



اشاره
فقالت- علیهاالسلام-: سبحان الله! ما کان رسول الله صلی الله علیه و آله عن کتاب الله صادفا و لا لأحکامه مخالفا بل کان یتبع أثره و
یقفو سوره أفتجمعون إلی الغدر اعتلالا علیه بالزور؟ و هذا بعد وفاته شبیه بما بغی له من الغوائل فی حیاته هذا کتاب الله حکما عدلا
و ناطقا فصلا یقول یرثنی و یرث من آل یعقوب، و ورث سلیمان داود فبین- عزوجل- فیما وزع علیه من الاقساط و شرع من الفرائض
و المیراث و اباح من حظ الذکران و الاناث ما ازاح علۀ المبطلین و ازال التظنی و الشبهات فی الغابرین، کلا بل سولت لکم انفسکم
امرا فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون. فقال ابو بکر: صدق الله و صدق رسوله و صدقت ابنته، انت معدن الحکمۀ و موطن
الهدي و الرحمۀ و رکن الدین و عین الحجۀ لا ابعد صوابک و لا انکر خطابک هؤلاء المسلمون بینی و بینک، قلدونی ما تقلدت [
صفحه 300 ] و باتفاق منهم اخذت ما اخذت غیر مکابر و لا مستبد و لا مستأثر، و هم بذلک شهود. پس صدیقهي طاهره علیهاالسلام
فرمود: سبحان الله! هرگز رسول خدا از کتاب خدا رو نمیگرداند و با احکام آن مخالفت نمینمود، بلکه پیوسته پیرو قرآن بود و از
آنچه سورههایش مشتمل بر آن بود تبعیت میکرد. آیا حال تصمیم بر مکر و نیرنگ دارید و با دروغ بستن به او عذر میآورید!؟ و
این حیلهي شما شبیه توطئههایی است که به هنگام زنده بودن پیامبر براي از بین بردن او انجام میشد. اینک این کتاب خدا داور و
و سلیمان » : و نیز میگوید « و فرزندي که) از من و از فرزندان یعقوب ارث میبرد )» : دادگر و گویندهي حق است، و چنین میگوید
خداي- بزرگ و قادر- در تقسیم سهم هر یک از ورثه، نصیب آنان را چه مرد و چه زن روشن فرمود به طوري «. از داوود ارث برد
که دیگر جایی براي بهانهي باطلگرایان، و گمان و شبهههاي آیندگان باقی نماند. نه این چنین است که عمل میکنید! بلکه
هواهاي نفسانی و تسویلات شیطانی است، و در این هنگام جز صبر جمیل نیست، و از خدا در مقابل آنچه وصف میکنید (عمل
صفحه 85 از 107
میکنید) مدد میجویم. [ صفحه 301 ] ابوبکر در جواب چنین گفت: خدا و رسولش راست گفت، و شما نیز، اي دخت پیامبر صلی
الله علیه و آله شما معدن حکمت و مرکز هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمهي حجت هستید، و درستی فرمایش شما را بعید
نمیدانم، و خطابهي شما را انکار نمیکنم؛ ولی این مسلمانان بین من و شما داورند، و آنان این خلافت را بر گردن من انداختند، و
آنچه گرفتهام به اتفاق و تصمیم آنان گرفتهام، بدون هیچ زور و استبداد و خودپرستی، و آنان به این گواه هستند.
توضیح مفردات
لاتقف مالیس لک به علم [ 247 ] ؛ به » : صادفا: از صدف: اعراض کننده. یقفو: از قفو؛ یعنی، پیروي کردن (در آیهي شریفه است
سور: به ضم سین و فتح واو: جمع سوره است، هر جایی که مرتفع باشد، و از همین لفظ است («! آنچه که علم نداري پیروي مکن
سور مدینه، به سورهي قرآن، سوره گفته میشود، چون ابتداي سوره قرآن به منزلهي جایگاه مرتفعی است که از سورهي قبلی
مشخص میشود. افتجمعون: آیا تصمیم گرفتهاید؟ الغدر: خیانت، ضد وفا. [ صفحه 302 ] اعتلال: بهانهجویی و علت تراشیدن. الزور:
دروغ. بغی: فعل مجهول: طلب میشده. الغوائل: جمع غائله: فساد و شر و تبهکاري. حکم: قاضی و داور. ناطقا فصلا: گویندهي قاطع
در مباحثه و مخاصمه. وزع: از توزیع: تقسیم کرد. اقساط: جمع قسط، و به کسر قاف: حصه و نصیب. فرائض: جمع فریضه: سهم
میراثی که در قرآن کریم معین شده، مانند: نصف و سدس و ثمن، در مقابل میراثی که مطلق ارث باشد. ازاخ: از ازاحۀ: برطرف
ساختن و دور کردن. التظنی: گمان بردن. الغابرین: جمع غابر، که هم به معناي گذشته و باقیمانده و آیندگان استعمال میشود، و در
این مورد به معناي آیندگان است. کلا: چنین نیست. سولت: از تسویل، به معناي زیبا ساختن چیزي که زیبا نیست، و جلوه دادن و
سپس آن عمل و گفته را انجام دادن. لا ابعد: دور نمیدانم، بعید نمیدانم. قلدونی: از تقلید: به گردن آویختن. غیر مکابر: غیر
[ معاند، یعنی تصرف فدك از راه عناد نبود. مستأثر: ترجیح دهندهي خود بر دیگران، تکروي. [ صفحه 303
شرح
صدیقهي طاهره علیهاالسلام پس از دلیل آوردن از قرآن کریم، تعجب میفرماید که چگونه ممکن است رسول اکرم صلی الله علیه
و آله بر خلاف ظاهر قرآن سخنی و یا حرفی بزند و آن را از ما اهل بیت کتمان کند، آیا رأفت و رحمتش به شما بیشتر از ماست!؟
افتجمعون الی الغدر اعتلالا » : سپس میفرماید: شما هماکنون مرتکب دو گناه بزرگ شدید: به آن حضرت نسبت دروغ میدهید
تصمیم گرفتهاید به خیانت و به دروغ علتتراشی کنید و به او نسبت دروغ بدهید! و غصب فدك، این دو گناه غائلهي «؟ علیه بالزور
بزرگی است، مانند همان توطئههایی است که در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله انجام میشد. ممکن است در اینجا چنین
گفته شود که: حدیث مذکور- در صورت صحت ورودش- با عموم آیات ارث مخالفتی ندارد، و فقط با آیاتی که ارث را در انبیا
اثبات میکند مخالفت دارد، زیرا در اصول بحث شده مراد از مخالفت قرآن در اخبار و احادیث اهل بیت علیهمالسلام مخالفت به
نحو تباین و یا عموم خصوص منوجه است، و مخالفت به نحو عموم و خصوص مطلق و یا اطلاق و تقیید، عرفا به آن مخالفت گفته
نمیشود، زیرا با تأمل زایل میشود، یعنی نوعا خاص و مقید قرینه است بر عام و مطلق، و حدیث مذکور با آیات ارث نسبت عموم
و خصوص مطلق را دارد، پس با قرآن مخالفتی ندارد [ 248 ] . [ صفحه 304 ] جواب از این سؤال این است که در اصول بحث شده،
عام دو گونه است: پارهاي از عامهاست که قرینهي خارجیه دلالت دارد که عموم، مراد جدي است و به هیچ وجه تخصیصبردار
در چنین صورتی .« آبی از تخصیص است، یعنی لسان عام طوري است که تخصیصبردار نیست » نیست، و به عبارت فنی، عام
برگشت مخالفت به مخالفت تباینی است، چه اینکه وقتی خاص را بر عام قرینه و حاکم میکنند، در صورتی که عام در عموم ظاهر
باشد، ولی وقتی قرینهي قطعی قائم شد که عام بدون خاص مراد واقعی و جدي مولاست، در این صورت، خاص با عام تنافی داشته،
صفحه 86 از 107
و قرینهي ظهور عام در عموم مبدل به نص میشود؛ و پارهاي از عامهاست که ظهور عام متکی بر قرینهي خارجی نبوده و فقط ظهور
عام هست، در این صورت، خاص چون ظهورش اقواست مقدم بر ظهور عام خواهد بود و تخصیص میدهد، و سر تخصیص این
است که چون ظاهر عام مراد به ارادهي استعمالی است، ولی ممکن است ارادهي جدي در عام نباشد. در چنین صورتی تا مادامی
که قرینهاي نیامده، بناي عاقلان بر ظهور عام است و با آمدن مخصص قرینه بر عدم ارادهي استعمالی که عام است ثابت شدهي و
مراد جدي در عموم عام مراد نبوده، بلکه خاص کاشف از عدم ارادهي جدي بر ظهور عام است، و چون ظهور قرینه بر ذي القرینه
حاکم است، لذا تعارضی نخواهد بود. پس از روشن شدن این مقدمه، گفته میشود: نسبت روایت [ صفحه 305 ] مذکور از ناحیهي
خلیفهي اول با آیات ارث از قبیل اول است، یعنی با فرمایشات صدیقهي طاهره علیهاالسلام که قرینهي خارجیهي قطعیه است، که
مراد جدي از آیات ارث، عموم آیات شریفه بوده و عموم آن تخصیصبردار نیست و تعارض میان روایت و ظاهر آیات ارث درست
میشود، و به طور مسلم عموم آیات در مقام تعارض، مقدم میشود.
توطئه غصب فدك
متن: و هذا بعد وفاته شبیه شرح: توطئهي غصب فدك و نسبت دادن به پیامبر عظیمالشأن پس از مرگ آن بزرگوار، همانند توطئهي
پس از مراجعت از جنگ تبوك، گروهی از منافقان به حیله » : زمان حیاتش میباشد. این داستان را از زبان واقدي دقت فرمایید
نشسته و میان خود به مشورت پرداختند که در پیش رو درهاي است، با رم دادن مرکب پیامبر صلی الله علیه و آله و انداختن در قعر
دره حضرت را به کشتن دهند. هنگامی که حضرت به بالاي آن دره رسید و مسلمانان خواستند که با آن حضرت از بالاي دره
حرکت کنند، خبر توطئه به آن حضرت رسیده بود. آن حضرت به مردم فرمان داد که آنان از میان دره- که راهی فراخ و هموار
داشت- بروند و خود حضرت از بالاي دره به حرکت ادامه دهند. عمار یاسر جلودار ناقهي حضرت و حذیفه از پشت مواظب بود.
وقتی که به بالاي دره رسیدند، ناگهان متوجه شدند که [ صفحه 306 ] گروهی دور ناقهي رسول الله را گرفتهاند. حضرت به خشم
آمده، به حذیفه فرمان راندن آنان را دادند و حذیفه با عصاي آهنی که داشت به صورت مرکبهاي آنها زد، و آنان متوجه شدند که
پیامبر از توطئهي آنان با خبر شده، از بالاي دره با شتاب خود را به پایین دره رسانده و در میان مردم خود را انداختند تا شناخته
نشوند، و حذیفه پس از متفرق کردن آنان برگشت و همچنان در کنار ناقه بود تا از آن دره گذشتند. رسول گرامی صلی الله علیه و
آله از حذیفه پرسیدند: آیا از آن گروه شناسایی حاصل کردي؟ به عرض رساند: یا رسول الله! مرکب چند نفر، فلان و فلان را
249 ] . این گروه هرچند به مقصد ] «... شناختم، اما خود آن گروه نقاب به صورت داشتند و در تاریکی نتوانستم آنان را بشناسم
اصلی خود موفق نشدند، ولی توانستند بار و لوازم و اثاثیهاي که بار ناقهي رسول خدا صلی الله علیه و آله بود به زمین بیندازند.
اسید بن حضیر به رسول الله گفت: یا رسول الله! خودتان آنان را شناسایی فرموده و به ما معرفی فرمایید تا » : همچنین واقدي میگوید
سرهاي آنان را در پیش شما حاضر کنیم، و من به رئیس قبیلهي خزرج فرمان میدهم و آن هم کفایت منافقان قبیلهي خود را
مینماید، تا به کی با اینان با مدارات رفتار کنیم. اکنون که اسلام شوکت و قدرت دارد، دلیلی براي تأخیر سیاست اینان نمیبینم، و
براي [ صفحه 307 ] من دشوار است که مردم بگویند: محمد وقتی که جنگ بین » : رسول خدا صلی الله علیه و آله در جواب فرمودند
250 ] . پس به تصریح روایت واقدي در میان اصحاب بودهاند گروهی ] «! او و مشرکان به پایان رسید، دست به کشتار یاران خود زد
که در صدد کشتن رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودهاند، و از فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمودند: براي من دشوار
است...، معلوم میشود آن عده نامدار بودهاند و در آغاز نهضت در مکه و به هنگام هجرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله
همکاري نمودهاند و در ردیف بنیانگذاران انقلاب نبوي صلی الله علیه و آله شمرده میشدند، به نحوي که کشته شدن آنان موجب
میگردید که مردم مقام شامخ نبوت را با دستگاه سلطنت همسان بدانند، و بگویند: این جباران و پادشاهان هستند که پس از
صفحه 87 از 107
الثورة کالهرة » : پیروزي و انتقال قدرت، افراد برجستهاي را که با آنان همکاري نمودهاند از بین میبرند، و از این جهت معروف شده
و این شیوهي معمولی قدرتهاست. پس از توجه به این نکته شاید « تأکل ولدها؛ انقلاب به مثابهي گربه است که بچهاش را میخورد
وجه اینکه به اسید میفرمایند که: اگر من چنین عملی را انجام دهم، این سؤال در مردم ایجاد میشود که نکند که این پیامبر نیز
[ همانند یکی از زمامداران دنیوي است، نهایت، اینکه در زیر پوشش نبوت چنین کاري را انجام میدهد. [ صفحه 308
خلیفه و اجماع مسلمانان
متن: هؤلاء المسلمین تقلدونی فیما تقلدت و باتفاق منهم اخذت ما اخذت شرح: در این فراز، خلیفه در مقابل صدیقهي طاهره ادعاي
اجماع امت و اتفاق آراء را مینماید که مردم به خلافت وي رأي دادهاند، و عامه هم در تصحیح خلافت وي اجماع را حجت قطعی
« لاتجتمع امتی علی الخطاء » : میدانند، و حجت بودن اجماع را مستند به فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه و آله میدانند که فرموده
مولاي » : و اصل این روایت نیز خود خلیفه است. در روایت صدوق از امام صادق علیهالسلام است که « لاتجتمع علی الضلال » و یا
حدیث سمعته من رسول الله » متقیان- صلوات الله علیه- از خلیفه سؤال فرمود: چرا به این امر با عظمت اقدام کردي؟ در جواب گفت
صلی الله علیه و آله، ان الله لاتجتمع امتی علی ضلال و لما رأیت اجتماعهم اتبعت حدیث النبی صلی الله علیه و آله و احلت ان یکون
اجتماعهم علی خلاف الهدي فاعطیتهم قود الاجابۀ و لو علمت ان احدا تخلف لامتنعت [ 251 ] ؛ حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه
[ و چون اجتماع مسلمانان را دیدم، از حدیث پیامبر [ صفحه 309 « امت من بر گمراهی اجتماع نمیکنند » : و آله شنیدم که فرمود
پیروي کردم و محال دانستم که اجتماع آنان بر خلاف هدایت باشد، و اگر میدانستم یک نفر هم از رأي به خلافت من تخلف
جواب پس از تسلیم صحت روایت، متبادر از این روایات آن است، پس از اینکه امت «. میکرد، از پذیرفتن خلافت امتناع میکردم
در مورد کاري به مشورت نشستند و با اختیار و تأمل و با اتفاق آراء آن را انتخاب کردند، چنین اجتماعی در ضلالت و گمراهی
نخواهد بود و چنین شرایطی در بیعت ابوبکر نبود، کما اینکه مولا در ذیل همین روایت اشاره و تصریح میفرماید؛ زیرا وقتی اهل
حل و عقد را با اکراه وادار به بیعت بکنند چنین بیعتی ربطی به مضمون روایت نخواهد داشت، و شاهد بر این مسأله در سقیفه فقط
عمر بن خطاب با ابوعبیده و چند نفر دیگر بیعت کردند و اهل حل و عقد را در مقابل قضیهي انجام شده قرار دادند، و از طرفی هم
رقابتی که بین دو قبیلهي اوس و خزرج انصار بود، زمینه را کاملا براي موفقیت بیعت با خلیفه آماده کرد؛ چنانچه خود خلیفه در
اوایل خلافت در خطبهاي که خواند و در مقام عذرخواهی برآمد، به این نکته اشاره میکند، و خطبهي مزبور را ابوبکر احمد بن
عبدالعزیز جوهري در کتاب سقیفه، و ابن ابیالحدید در جلد دوم شرح نهجالبلاغه (ص 32 ) ذکر کرده، و در آن خطبه چنین
ان بیعتی کانت فلتۀ وقی الله شرها و خشیت الفتنه؛ همانا بیعت با من از روي بی مشورتی و دفعی بود و خدا از گزند او » : میگوید
ثم بلغنی ان قائلا » [ عمر نیز در خطابهي خود این چنین تعبیر نموده: [ صفحه 310 .« حفظ فرمود و از آشوب و فتنه در هراس بودم
منکم یقول والله لومات عمر بایعت فلانا فلایغترن امرؤ ان یقول انما کانت بیعۀ ابی بکر فلتۀ و تمت، الا انها قد کانت کذلک و لکن
به من خبر رسیده بعضی از شماها [ 252 ] چنین میگوید که: به خدا قسم! اگر عمر بمیرد با فلانی بیعت خواهم کرد؛ » « وقی الله شرها
اما نباید کسی به این سخن فریب بخورد که بیعت ابی بکر بدون فکر و مقدمه و بر خلاف رویه و بی حساب بوده [ 253 ] ، درست
است که خلافت ابوبکر به همان گونه بوده و خداوند از شر این کار بی حساب امت را حفظ فرمود، ولی در میان شما کسی مثل او
نیست، و پس از این هر بیعتی باید با مشورت باشد. حال اگر دو نفر مستبدانه رفتار کرده، بدون مشورت و اتفاق به دیگري بیعت
نماید، رأي آنان رسمی نبوده و خود را در معرض کشتن قرار داده؛ و به هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به ما خبر رسید که
در پایان خطبه چنین .«... انصار در مقام مخالفت با ما در سقیفه گردآمده، و نیز علی و زبیر و طرفدارانشان با ما به مخالفت برخاستند
از اختلاف شدید آراء و بلند شدن صداها در بیم شدم که اسلام از بین برود، به ابابکر گفتم: دستت را پیش بیاور، و او » : میگوید
صفحه 88 از 107
254 ] . با چنین وضعی چگونه میتوان ادعاي اتفاق آراء نمود با اینکه ] «.... دستش [ صفحه 311 ] را پیش آورد و من بیعت کردم
اهل سنت در مؤلفات خودشان به وجود اختلاف تصریح میکنند. علاوه بر این، هیچ یک از اهل بیت نبوت و رسالت و مهبط وحی
حاضر نبودند و همگی در خانه مولاي متقیان- صلوات الله علیه- گردآمده بودند و در میان آنان سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و
زبیر و خزیمۀ بن ثابت ابی بن کعب دو فروبن عمر انصاري و براء بن عازب خالد بن سعید العاص اموي، از بزرگان و مشاهیر و
مسلما بنا به تعبیر خودشان از اهل حل و عقد بودهاند، پس چگونه میشود با غیبت اهل بیت- که عدل کتاب خدا و کشتی نجات
امت است- اجماع تحقق پذیرد!؟ ممکن است کسی اشکال نموده و بگوید: اختلاف و بلند شدن سر و صدا و بالا گرفتن اختلافها
لازمهي طبیعی هر مجلس مشورتی است، خصوصا در امور مهم کشوري، و به همین مناسبت است که میبینیم در ملل متمدن، هر
یک از حزبها با گرایشهاي مختلفی که دارند، گاهی چنان اختلاف بالا میگیرد که کار به ناسزاگویی میکشد، اما با وجود
اختلاف، با قبول اکثریت طرفهاي دیگر هم میپذیرند و رسمیت آن را قبول میکنند. پاسخ از این اشکال این است که چنانچه
گفتیم: متبادر از این روایت آن است که در اموري که عاقلان در آن به مشورت مینشینند و [ صفحه 312 ] از این طریق به واقع
برسند، و از طرفی هم نمیدانند مصلحت واقعی چیست، در چنین صورتی است که خداوند متعالی بنا بر نقل، خلیفهي امت را از
و ان » : خطا و گمراهی بازمیدارد، همچنان که در تفرقه نیز خداي متعال این امت را از محذورات بازمیدارد؛ در قرآن میفرماید
و به طور مسلم این روایت در « یتفرقا یغن الله کلا من سعته [ 255 ] ؛ و اگر آنان متفرق شوند، خداوند هر دو گروه را بی نیاز میکند
مقامی است که در موارد مشورتی، واقع امر مجهول باشد، مانند حکم ظاهري که واقع امر براي ما روشن نیست. لذا میبینیم که چه
بسا رأي اکثر بر خلاف مصلحت باشد، و با خود این روایت نمیتوان مورد مشورت را تشخیص داد، و اصحاب امامیه و هر انسان
منصفی در مورد خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام نظرشان این است که واقع با وجود نصوص غدیر و غیر آن کاملا روشن و هیچ
گونه تردیدي و ابهامی نداشت، تا نوبت به اجماع و در دستور کار مشورت اهل حل و عقد باشد، چون در صورتی که واقع در
دست باشد نوبت به حکم ظاهري نمیرسد. بر فرض تسلیم که امر خلافت هم براي مردم نهفته بود و نیاز به کشف از جهت اجماع
مردم بود، به طور مسلم اکثریت طبیعی مراد از حدیث است، نه اقلیتی که با چنگ زدن به نیرنگ و فریب خود را تحمیل کنند؛ و در
ماجراي خلافت میبینیم اکثر اهل حل و عقد مخالفت نموده و کنارهگیري کردند. ما جهت روشن شدن این [ صفحه 313 ] حقیقت
تاریخ- که بسیار تلخ و دردآور است- به فرازهایی از جریان سقیفه از زبان ابن ابیالحدید گوش میدهیم. در شرح خطبهي شقشقیه
عمر همان کسی است که بیعت ابوبکر را استوار ساخت، مخالفان را از صحنه برکنار کرد، » : در احوال ابن ابیخطاب چنین میگوید
شمشیر زبیر را شکست، به سینهي مقداد کوفت و در سقیفه حق سعد بن عبادة را پایمال نموده و گفت: سعد را بکشید! خدا او را
بکشد! و بینی حباب بن منذر را که در روز سقیفه گفت: من صاحب رأي هستم که در امثال این حادثه نظر من راهگشا، و در
زیادي تجربه و آگاهی به موارد آن بسان درخت خرما هستم که بار زیادي داشته باشد، و هر کسی از خاندان هاشم به خانهي فاطمه
علیهاالسلام پناه برده بود تهدید نمود و آنان را از آنجا خارج ساخت، و اگر نبود فعالیت او، پایهي خلافت براي ابوبکر استوار
256 ] . یکی از بزرگان اهل حل و عقد امت، عباس بن عبدالمطلب، عموي پیامبر صلی الله علیه و آله بود که حاضر نشد ] «. نمیشد
خلافت ابابکر را بپذیرد، و نیز اکثر مهاجرین نبودند، و باز در این زمینه ابن ابیالحدید در جریان سقیفه از براء بن عازب چنین نقل
در سقیفه ایستاده بودم که یکدفعه متوجه شدم ابوبکر میآید، و با او عمر و ابوعبیده و جماعتی از اصحاب سقیفه، در » : میکند
حالی که... و به هر کسی میرسیدند میزدند و ابوبکر را جلو انداخته و دست آن را به [ صفحه 314 ] دست ابوبکر به عنوان بیعت
میکشیدند، بدون اعتنا به اینکه طرف مایل به این بیعت هست یا نه... و در شب پس از روز سقیفه مقداد و سلمان و ابوذر و عبادة
بن صامت و ابوهیثم تیهان و حذیفۀ بن یمان و عمار را دیدم که در نظر داشتند مسألهي خلافت را در میان مهاجرین به شورا
بگذارند، و این خبر به ابوبکر و عمر رسید. آنان شخصی را به نزد ابیعبیده و مغیرة بن شعبه فرستادند و از نظر آنان در این مورد
صفحه 89 از 107
جویا شدند. مغیره در پاسخ چنین گفت: به نظر من در این مسأله سهمی به عباس و پسرانش قرار دهید، تا او را از علی بن ابیطالب
257 ] . از این فراز تاریخ معلوم میشود که کار سقیفه به رسوایی کشیده تا جایی که بزرگان مهاجرین بنا گذاشتهاند ] «. جدا کنید
انتخاب اولی را لغو نموده و دست به تشکیل شوراي دیگري که در آن فقط مهاجرین هستند بزنند از شنیدن این تصمیم، آن دو
احساس خطر کرده و با مشورت ابوعبیده جراح و مغیرة بن شعبه، با دادن سهمیهي کافی به عباس بن عبدالمطلب او را در برابر مولا
قرار بدهند، و او را بدین وسیله از گروه بنیهاشم که در جبههي مخالف بودند جدا سازند. براء بن عازب نیز میگوید: ابوبکر و
عمر با مغیرة بن شعبه شب دوم رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در سقیفه حضور داشتند ابوبکر خطبه خواند و در آخر خطبه
خطاب به عباس بن عبدالمطلب چنین گفت: [ صفحه 315 ] ما آمدهایم به شما و نسل آیندهي شما در این امر (خلافت) سهمی قرار
دهیم، به دلیل اینکه عموي رسول الله هستی، اگر چه در نظام انتخابات، مسلمانان به اتفاق به هر کسی رأي دادند تمام حق از آن
اوست، چه اینکه مردم در مسألهي خلافت موقعیت شما و خانوادهي شما را میدیدند، و با وجود این امتیاز، شما و بنیهاشم را کنار
در این هنگام عمر در میان سخنان او برخاست و «. زدند، چه اینکه رسول الله صلی الله علیه و آله هم از ماست و هم از شماست
آري به خدا! متوجه باشید! ما از روي نیاز » : همچون او در خشونت و تهدید کردن و در وقت حساس وارد عمل شدن چنین گفت
دست روي شما دراز نکردیم، ولی براي ما اشکالتراشی در اجتماع مسلمانان از طرف شما دشوار آمد که مشکلهایی براي شما و
سپس آرام شد. عباس زبان به سخن گشود، خدا را حمد و ثنا گفت، و «. مسلمانان پیش بیاید، به فکر خود و عموم مسلمانان باشید
اگر دلیل شما در اشغال منصب خلافت وابستگی به رسول خدا صلی الله علیه و آله است، پس حق ما را ...» : سپس چنین گفت
گرفتهاید، و اگر به اتفاق مسلمانان است، ما هم جزو مسلمانان بوده و در مسألهي شما از مسلمانان نه پیش افتادیم و نه در وسط قرار
گرفتیم و نه از مکان او دور هستیم. پس بدین رو اگر انتخاب به وسیلهي مسلمانان بوده، پس مسألهي انتخاب تمام نشده، چون ما
راضی نیستیم، پس چرا میگویی [ صفحه 316 ] در اجتماع مسلمانان اشکالتراشی میکنید و چه حرف دور از حقی است؛ و اما
حقی که به من واگذار میکنی اگر از حق شخصی خودت میباشد، از این عطا و بخشش باز بایست، و اگر حق مسلمانان است، از
آن تو نیست که در آن حکم کنی، و اگر مسألهي خلافت حق ماست، ما حاضر نیستیم که قسمتی از آن را به تو واگذار کنیم و از
قسمت دیگر صرفنظر کنیم؛ و نظرم در این گفتهها این نیست که شما را از آنچه به دست آوردهاید محروم کنم، ولی چون شما
استدلال میکنید پاسخ آن باید با استدلال داده شود. اما اینکه میگویی رسول خدا از ما و شماست، آري درست است، رسول خدا
صلی الله علیه و آله به مثابهي درختی است که ما شاخهي او و شما همسایهي او هستید؛ و اما گفتهي تو اي عمر، که از شورش مردم
. [258] «. بر ما بیمناك هستی، پس آنچه شما بر آن پیشی گرفتهاید سرآغاز شورش است، و از خداوند از این فتنه استمداد میطلبم
به طور خلاصه اینکه بر فرض ثبوت روایت [ 259 ] ، موضوع خلافت به اتفاق آرا نبوده و خلیفه در این مورد مرتکب کذب شده و
جز توطئه، تحمیل و زور در این جریان امر دیگري دخالت نداشته است؛ و علاوه لسان این روایت این نیست که اتفاق تحقق
پذیرفته، چون قضیه خبریه و از قبیل قضایاي حقیقیه است و مفادش ثبوت حکم بر [ صفحه 317 ] فرض تحقق موضوع است، نه اینکه
موضوع محقق شده است؛ و به عبارت دیگر، هیچ وقت حکم موضوع خود را درست نمیکند، بر فرض تحقق موضوع، حکم مترتب
[ است، چه اینکه رتبهي موضوع مقدم بر حکم است و این روایت در مقام بیان حکم است نه تحقق موضوع. [ صفحه 321